آروین تموم زندگی مامان و باباش
سلام دوستای مهربونو همراه همیشگیمون
سلام زالزالک شیرین خودم
این روزا انگار زندگیمون رو دور تندِ نمی فهمم کی شب میشه کی دوباره روز شده و وقت کار و تلاش وزندگی و بدو بدو ...
اینقدر سریع اول هفته به آخرش می رسه که همینجور هاج و واج می مونم
آخرین ماه پاییز قشنگمون هم داره تند تند می گذره
عاشق بارونای پاییزی هستم آروین ماهم عسلیه مامان ، خیلی روزا زودتر از خونه بیرون می رم . تا محل کارم قدم می زنم واااااااااااااااااااای چه کیفی داره وقتی ریه هات پر بشه از هوای پاک و سالم و همینطور بارون پاییزی که نم نم رو صورتت بباره
هوا هم حسابی سرد شده و میشه زمستون برفی که پیش رومونه رو به خوبی حس کرد . آروین گلم پسر با نمکم ، روزا که مامانی از سر کار بر می گردم تا برسم خونه ساعت 3.15 بعد از خوردن ناهار و یه نیم ساعت استراحت با هم می ریم پی بازی و قدم زدن و کارهای متفرقه دیگمون
البته گاهی هم به ندرت بعد از ظهر ها می خوابی که اون موقع با تیر و تفنگ هم نمی تونیم از خواب بیدارت کنیم
باورم نمیشه پسر کوچولوی شیرینمون ماشاله هزار ماشالله اینقدر بزرگ شده و واسه مون اینطور نمک می ریزه
یکی از کارهای بامزت اینه : همچنان که دوست داری تو گذاشتن سفره کمک کنی می ری یه قابلمه که از قبل توش غذاهای دریایی درست کردی ( گاهی هم قرمه سبزی ، کباب ، و... ) می یاری و می ذاریش وسط سفره و می گی از دشت پخت من هم میل تُنید ( از دست پخت هم هم میل کنید ) میگوش مدلش شاه میگوییه خلچندش دَلیایی و کلی تبلیغ از غذایی که درست کردی و ما هم باید مثلا از هر کدوم تست کنیم و نظرمونو بگیم
نمی دونم این قسمت از کارها تو ، جزء خلاقیت ، حساب کنم یا خرابکاری
ماشین پلیس بزرگ و خوشگلتو داغونش کردی و با افتخار اومدی نشونم دادی که مامان جون برای خودم یه پیتان وانت دلست کلدم ( پیکان وانت )
یا دسته سبد اسباب بازیهاتو بزور در آوردی و البته نهایتا دسته ش از وسط شکست بعد گذاشتی تو گلدون گفتی بیا ببین کات توس کاستم ( کاکتوس کاشته پسرم )
خدا رو شکر بابا عیسی جون و مامان فاطی گل مهربونمون هم از سفر برگشتند
خیلی خیلی دلمون براشون تنگ شده بود
مدام هر وقت زنگ می زدیم می گفتی چرا خونم نمی یاین دلم تنگ شده دیده هرکی هم زنگ در و می زد بدو می رفتی آیفونو بر می داشتی و می گفتی هووووووووووووووووولا مامان فاطیمه
اینجا گل پسری منتظره تا غذاش جا بیفته
ی روز رفتی آب نارنج و از تو کابینت برداشتی و ریختی تو ظرف ماهیهات وقتی داشتیم دست پختتو تست می کردیم یهو ترشیشو حس کردم گفتی خُب ماهی باهَد تُلش باسه ( س رو نوک زبونی می گی )
ای شیطون دیدیم بلللللللللللللله اتاقت همه جاش لک آب نارنج شده
میخ این باکس رو هم در آوردی و اینجور کجش کردی گفتی مدل ژدیده ( جدید )
قشند شده مده نه ( قشنگ شده مگه نه ؟ )
گلدونای مامانی هم از دست شاهکارای جنابعالی اینجورن
میگی مامان جون من کشابلزم می خوام تو مزلعه کال کنم مگه نمیبینی ؟
گاهی هم خاک گلدونو می کنی پیست رالی و با ماشینای مسابقت توش ریسینگ را میندازی
تو اولین فرصت یه گلدون بزرگ برات می گیرم توش پر خاک می کنم تا بتونی دل سیر بازی کنی و به گلای مامانی کاری نداشته باشی
بژال عینت اچ دی بی ژنمو بژنم ( عینک اچ دی ویژن )
یعنی روزی هزار بار باید لباستو عوض کنم
تو سینکو پر آب می کنی مثلا دره پر آب درست کردی
بعد ماشینهاتو میندازی توش و یه ماشین آتش نشانی میاد و همه رو نجات می ده
دیالوگات تو بازی وقتی داری به جای هممممممممه شخصیت های داستانت حتی گربه و موش و... متفاوت صحبت می کنی واقعا شنیدن داره خیلیییییییییییییییییییییی با نمکی عسییییییییییییییییسم
وقتی تی وی می بینی حسابی غرق تماشا میشی
کارتون های مورد علاقت : تام و جری - باب اسفنجی - پیکسار - برنارد - لولو خان - پو وینی - بره ناقلا _ آبی
گاهی برامون کیک ذرست می کنی می گی کِیت چند طَبخه دُلست کَلدم با طعم بلو بِلی ، استلو بِلی ، کیبی ( کیوی ) موژ بانیلی (وانیلی ) و هر طبقه با رنگهای مختلف و طعم های مختلف
بعد از خوردن باید بگیم کدوم طعمشو بیشتر دوست داشتیم
این هم یه جایزه از طرف مهدت
یه هدیه با ارزش از طرف دایی حسین جون ( سجاد عزیز و محمد مهدی دوست داشتنیمون )
ممنون از لطف و مهربونیتون
اکثرا باهم پیاده روی می ریم و برای ماهی ها و اردک ها و پرنده ها دونه و خرده نون و... میریزیم
تو این هوای سرد باید به فکر پرنده ها هم بود
نوش جوووووووووووووونت پاستیل عسلیه من
کتابخونی تو طبیعت پاییزی
آزمایش اجسام سبک و سنگین
آروین گلم پسر پژوهش گر نازم ، مشغول جمع کردن سنگ و انداختن تو رودخونه تا ببینه چه جور یه جسم سنگین داخل آب فرو می ره
و همینطور یه برگ که چطور روی آب می مونه
گشتی این یونولیتو پیدا کردی و قاطعانه گفتی این سبکه مشل ( مثل ) برگ رو آب می مونه
یه 2-3 روزی هم مامان معصوم عزیز و بابا سعید مهربون پیشمون بودند البته بابا سعید کار داشت و نمیخواستن بیان ولی اینقدر شیرین زبونی کردی و نمک ریختی که روز آخر بابا سعید هم اومد تا نوه گلشو ببینه و از وجود نازنینش لذت ببره
خیلی خوش گذشت مخصوصا به شما تیکه طلا
استاد خود شیرینی و جا انداختن خودت تو دل همه هستی
وقتی بابا سعید داشت تی وی نگاه می کرد رفتی کشون کشون بالشتو آوردی و دادی بهشون گفتی بفلمایید
یا براشون سه تار می زدی و می خوندی
و هی خودتو می نداختی تو بغلشون عادتته وقتی کسی رو بغل می کنی با دستای تپلی ی مهربونت پشتشو نوازش می کنی و من عااااااااااااااااااااااااااااااااشق این کارتم مهربون پسرم
و همینطور دستشونو می کشوندی تا ببریشون تو اتاقت باهات بازی کنند
شبها پیش مامان معصوم می خوابیدی مامان معصوم هم با حوصله برات یه عالمه قصه می گفت بعد از اینکه خوابت می برد میاوردیمت پیش خودمون صبح که از خواب پا می شدی بدو بدو میرفتی تو اتاق ببینی که مامان معصوم رفته یا نه ؟ الهییییییییییییی قربون قلب مهربونت بشممممممممممممممممممممم
از اواخر تابستون دیگه بطور رسمی کالسکتو جمع کردم خدا رو شکر تو پیاده روی هامون هیچ وقت نخواستی بغلت کنم
هر وقت خسته می شی یه چند ثانیه اینجور می شینی و بعد بلند میشی و می گی خُب حالا بلیم
پسر ناز و خوش خنده خودمیییییییییییییییییییییییی
آروین جون کپلی
عسلیه من ، لپ گلی
بس که نمک می ریزی پیش همه عزیزی
خیلی قشنگ می خندی
بخند بخند که قندی
فدات بشم الهی
چه خوشگل و چه ماهی
راستی آروینم ، عمه راضی جون مهربون به حسابم پول واریز کرده و گفته یه هدیه برای تولدت بگیرم یه روز که مانیا و روژین و بچه ها تو پارکینگ با اسکوترشون بازی می کردند تو هم خیلی خوشت اومد و باهاشون کلی بازی کردی و سرگرم شدی تصمیم گرفتم ی اسکوتر خوشگل با لوازم جانبیش برات بگیرم دست عمه جون مهربونت درد نکنه
آروین گلم فرشته خوشبختیه من و بابایی
قرارِ دنیا رو با همه پیچیدگیهاش کشف کنی
قرارِ با پاهای کوچولوت قدم های استوار برداری
قراره با چشمهای نافذت دنیا رو موشکافانه تجسس کنی
قراره دست من و بابایی رو بگیری و به قدم هات جهت بدی
برو .... نترس پسر نازنینم
همراهتیم ... کنارتیم ... مراقبتیم
من هر روز به این راز پی می برم که تو آفریده شدی تا برایمان زیبا ترین لحظات را خلق کنی
خدایم شکرت