baby متفکر 1
سلام به عزیز دل مامان
سلام به پسر مهربون و باهوش و بازیگوشم
که شیطنتهاش این روزا داره به اوجش میرسه
ماه اول تابستون، تیر هم به سرعت گذشت
20 تیر تولد 15 سالگی آرش نازنینم بود
تولدت مبااااااااااااااااااااااااارک عزیز خاله ایشالله 120 سال شاد و سلامت زندگی کنی و به هممممممممممممه آرزوهای قشنگت برسی
26 تیر هم سالگرد یکی شدن من و بابایی بود
به خاطر ماه رمضان اکثرا خونه بودیم و همین فرصتی شد که وقت بیشتری رو با هم بگذرونیم و کارهای جالبی رو با هم انجام بدیم
خاله مژده جون مهربون بهمون طرز درست کردن رنگ انگشتی و خمیر بازی رو یاد داده بود . باهم رفتیم یه 7-8 رنگ مختلف از رنگهای خوراکی و آرد و... یه سری لوازم مورد نیاز و خریدیم و یه عالمه خمیر خوشرنگ و همینطور رنگ انگشتی درست کردیم موقعی که می خواستیم خمیر سبز رنگ درست کنیم یه مقدار از رنگ زرد و اشتباهی روی خمیر آبی ریختی یهو بلند داد زدی مامان جون سبز شد ببین نگاش کن
حالا دانشمند کوچولوی مامان می خواد درست کردن رنگ سبز و با استفاده از رنگ زرد و آبی دوباره آزمایش کنه
خوب چی می خوایم ؟
یه چند تا ظرف - آب و رنگ خوراکی و از همه مهمتر سفره یکبار مصرف به اندازه کل خونه
وقتی همسایمون می خواستند هند پیش دایی سعید جون برند ما هم تصمیم گرفتیم ی مقدار تنقلات سوغاتی برای دایی جون بفرستیم رفتی داخل چمدون نشستی که من باید برم پیش دایی سحید و زن دایی گیتم
مامان جون لطپا درو ببند
اینم شاهکار جنابعالی ( تصویری از بابا رضا )
قربونت بشم وقتی داری کارتون می بینی و یا بازی می کنی اونقدر محو تماشا میشی که اگه خودمونو بکشیم هم جوابمونو نمی دی
بازی 3 بچه خوک ( the three little pigs )
آروین : آل هاف آل پاف آل بلو یول هاس دان
i`ll huff and i`ll puff and i`ll blow your house down
اینم خوک بیچاره که سقف خونش با فوت جنابعالی به باد رفته
ای جااااااااااااااااانم
فوت کردن ( جابجایی اجسام سبک )
می خوام آسمون درست کنم
یه چند قطره رنگ آبی بریزم خوبه عالیه
حالا هواپیماها آماده برای پرواز ...
وقتی گفتی مامان الان می خواد برف بیاد خیلی خوشم اومد
اینهم یه منظره برفی از یه ترافیک سنگین
اوووووووووووووووووه گویا بهمن اومده
زمستونی که گذشت برف جانانه ای رو تجربه کردیم و حسابی بازی کردیم و آدم برفی ساختیم الان هرجا اسم برف بیاد سریع می گی باید اسنو من بسازیم ( این هم یه آدم برفی ساخته دستان پرتوان گل پسرم )
مامان جون بلاتون کُتتت دلست کلدم (کتلت )
مامان فدای قدو بالات قند و نبات
این بازی رو هم خیلی دوست داریم
نوبتی با چشم بند چشمامونو می بندیم و بعد یکی از اون چیزایی که جلومونه رو می دیم دست اونی که چشماش بستست و باید لمس کنه و بگه اون چیه ؟
موقعی که بابا هم تو بازیمون می یاد اون موقعست که حسابی بهت خوش می گذره و کیف می کنی
خوب یکم به خودم برسم
مشغول شمارش میله ها
آروین در حال خوردن منگو ( انبه )
با کمک هم سه تار درست کردیم
خیلی هم بد نشده ها
حالااااااا شیرجه ...
رفتی میز اطو رو آوردی می گی بیا مامان جون پل درست کردم همه ماشینام افتادن تو دله ( دره )
نمی دونم چه علاقه ای داری به این که ماشینات یا با هم تصادف کنند و یا به کل ساقطشون کنی
دکتر آروین به اتاق عمل
یه چند روزیه که بابایی مریض شده و سرما خورده
مامان جون هم مریض شده بودم ولی زود خوب شدم
آروین جونی پروانه وار دور بابایی می چرخی و دستای کوچولوتو، رو سر بابایی میگذاری ببینی تب داره یا نه و با وسیله هات معاینش می کنی و به بابا قرص و داروشو می دی جالب اینجاست هر بار هم که می خوای قرص بابا رو بدی میگی اول بلم لباش دکتلیمو بپوشم ( لباس دکتری ) خلاصه همیشه آماده به خدمتی
من ببلم
من بیالم
من فشالو بگیلم ( فشار خون و بگیرم )
اینهم یه کار خلاق دیگه از شما وروجک نازم ( کیک و شمع تولد )
الهی مامان فدات بشم که اینقدر قشنگ کتابهای معما انگشتی رو حل می کنی
اینهم یه کاردستی خوشگل ( رسم بر اینه هر وقت می خوایم شعری رو حفظ کنیم اول کاردستی و یا نقاشی اونو درست می کنیم و یا می کشیم )
موضوع شعر این هفتمون پروانه و گل بود
هر چند وقت باهم می ریم بیرون کنار رودخونه و برای ماهیها و اردکها تیکه های نون می ریزیم
آفتابی ، گرفته ، بارانی ، تو که باشی هوای من خوبست
دشت ، کوهستان ، دریا ، کویر ، در کنار تو جای من خوبست...
خدایم شکرت
شعر( پروانه - گل ) که خوشگل یاد گرفتی و برامون می خونی
پروانه ی قشنگی
نشست رو شاخه ی گل
براش ترانه خوندم
مثل یه دونه بلبل
گفتم آهای پروانه
چقده قشنگ و نازی
تو باغچه ها پر می زنی
میری با گل ها بازی
وقتی فصل بهار میاد
سبزه و گل به بار میاد
تو هم میای تماشا
میون دشت و صحرا
تو از خدای مهربون
از آسمون،رنگین کمون
برای گل می خونی
کنار گل می مونی
گل گل گل... گل اومد...
کدوم گل؟!
همون که رنگارنگه؛ براي شاپرکها يه خونه ي قشنگه!
کدوم کدوم شاپرک؟!
همون که روي بالش ،خال هاي :سرخ وزرده
با بال هاي قشنگش، مي ره وبرمي گرده...
کدوم بال؟!
بالي که باز مي شه وبسته مي شه
مي بنده اون روشاپرک وقتي که خسته مي شه...
شاپرک خسته مي شه بالهاشو زود مي بنده...
روي گلها مي شينه...
شعرمي خونه مي خنده...