لحظه های شیرین و بی تکرار با تو بودن ( گل پسرم 34 ماهگیت مباااااااااااااااارک )
سلام به همه دوست جونای گلم و نی نی گوگولیهای نازم که اینقدر ماهیییییییییییید ومهربون و با محبتت و لطف زیاد و نگاه همیشه قشنگتون همراهیمون می کنید روی ماه همتونو می بوسم و براتون صمیمانه از اعماق وجودم آرزوی سلامتی سعادت و خوشبختی و آرامش خاطر دارم
سلام به پسر یکی یدونه ی کپلم
عزیز دردونه خوشگلم
چراغ خونه نازگلم
بلاچه شیطونم
که اینروزا با شیرین زبونیهای بی حد و حصرت داری دلمونو آب می کنی
وای اگه بدونی چقققققققققدر با مزه حرف می زنی جیگرمی عسسسسسسسسسلمی بزور خودمونو کنترل می کنیم که قورتت ندیم فکر کنم اینجور که ازت داریم فیلم و عکس می گیریم 100000000000000 هارد یه ترابایتی هم کم بیاد حافظه لپ تاپ که داره می ترکه هاردهای اکسترنالامون هم فول شده کلی هم دی وی پرشدن
پسر نازو دوست داشتنیه من 34 ماهگیت مبارک ناقلا چیزی به تولد 3 سالگیت نمونده ها
الهی من قربووووووووووووون پسرک شیرین 3 سالم بشم
عزیز دل مامان خیلی وقته مهد نمی ری ( از فروردین ) و البته خودم نخواستم بری
از اولش هم فقط قرار بود تو اون مدت کوتاهی که مامانی می خواسته درس بخونم برید
ولی خوب یه خبر خیلی خوب برات دارم
تو کلاس خلاقیت کودکان و کشف استعدادها قراره ثبت نامت کنیم
هفته آینده باید باهم بریم برای تست و مشاوره و ایشاله از مهر بطور رسمی تشیریف میبرید به مدرسه
چند روز دیگه هم قراره خاله تبسم جونی و پسرخاله های عزیزت آرش جون و سروش جونمون بیان پیشمون و از حالا داری روز شماری می کنی و هی میگی پس کی سلوشی میاد چلا آلش نیومد پیشم سامی هم بیاد ماشین باژی کنیم می خوام بلاش یه BMW ایکس شیش بخلم شیاه ( رنگش سیاه ) باشه
خب بریم سر وقت سرگرمی های اینروزای شما
از اونجا که عاشق گوجه فرنگی هستی منتظر فرصتی بودی تا اونو درسته قورتش بدی
حالا نوبت ماهگیریه. خب ، قبلش یه مقدار زرد آلو نوش جون کنم بعد برم سراغ صید ماهی برای خوراک ناهارم
مامان جون می خوام بلم تو لنچم بشینم
جداسازی ها :
این بازی رو با وسایلهای مختلف انجام می دیم گاهی جداسازی نخود و لوبیا
گاهی اشکال هندسی مثل هم گاهی رنگهای مشابه گاهی مدادها و یا نی های هم قد گاهی اشیا با جنسای مختلف ( چوب - پلاستیک - شیشه - پارچه ...)و گاهی هم جداسازی لباسها( دستکش - کلاه - تی شرت لباسهای آستین بلند و کوتاه و شلوارک و شورت و شلوار و...
این پیرمرد و خودت به تنهایی درست کردی عزییییییییییییزم
قربون پسر مهربونم که براش عصا هم درست کردی گفتی میخوام بلاش یه عشا دلست کنم مثه عشای مامان بزلگ
آروین جونم خیلی میونت با آدمای مسن خوبه
یه بار که باهم قدم میزدیم یه خانوم مسنی رو دیدیم که چند تا نایلون دستشون بود و به زحمت میبردیشون
با هم رفتیم جلو و مامانی بهشون گفتم ماهم داریم همین مسیر و می ریم اگه بخواین خوشحال میشیم کمکتون کنیم وقتی اومدی خونه با شوق زیاد برا بابایی گفتی من امروز به یه خانومه که مامان بزلگه بچه ها بود کمت کلدم
از این گلدون و کیک تولدچند طبقه هم که درست کردی خیلیییییییییییییی خوشم اومد
برا خودت سبزه هم کاشتی و داری بهش آب می دی
الهیییییییییی مامانی قربون ذهن خلاقت بشم
داری به صدای قورباغه ها گوش می کنی ...
بهم گفتی مامانی ایندا ( اینجا ) نیزاله ( نی زار ) یه عالمه گوباده ، موش نمی دونم مار نمی دونم خچچنگ نمی دونم لاک پست نمی دونم فلان نمی دونم همه چی داله
هر وقت از چند تا چیز می خوای نام ببری بینشون نمی دونم و فلان می گی گاهی هم تعداد کمی یادت می یاد کلافه که میشی می گی نمی دونم فلان نمی دونم کوفت نمی دونم زهل بعد شروع می کنی به خندیدن از نوع خنده دار ( وقتی می خوای زورکی بخندی قیافت خیلیییییییییییییی خنده دار میشه عسسسسسسسسسسسسل )
بعدش هم بهم نگاه می کنی می گی ببشید این حلف بد بودا دیده نمی گم
خیلی هم با مزه می گی و در حین گفتن دستای تپل مپلیتو هم تکون می دی
عزیزم کار هر روزمونه که بیایم به این اردکا غذا بدیم
به محض اینکه نزدیکشون میشیم شنا کنان میان نزدیکمون
چقد هم برامون لذت بخشه گاهی بعضی هاشون اون دورترن
بلند صداشون می زنی آهای الدکا تنبل نباسید بیاین بلاتون نون آبلدم بی یاین بخولید شاق بشید چله بشید ( ای ناقلا حتما هم بعد بیای بخوریدشون )
پسرم دیگه براحتی هر جور برجی میسازه
اینهم یه کیک خوشمزه با تزئین لوبیا و رشته های ماکارانی...
عااااااااااااااااااااااااااااااااااااشقتم عشق یدونه من
شیرین عسلمیییییییییییییییییییی
کپلی گیر نکنی
همیشه رویای بابا شدنو داری
می گی می خوام بابا بشم مثل بابا لضا ریش در بیالم
قوی باشم برات ماشین صولتی بخلم
می گم دوست داری چند تا بچه داشته باشی : میگی 2 تا میخوام از مغازه داداش فلوشی 2 تا داداش بخلم می گم داداشات که بچه هات نمی شن میگی پس شما بلام از داداش فلوشی 2 تا داداش بخل
اینجا داری با خاله تبسم حرف می زنی و خالی می بندی
یه قولباغه غواص اومد رفت تو دریاچه و....
غروبا با بابایی به اتفاق روژین جونی و باباش می رین تو باغچه و گلها رو آب می دید
و بعدش...
هر روز همین بساطمونه
به اتفاق بابا عیسی جون گلم و مامان فاطی مهربونم رفتیم کشتی تفریحی پانیک
خیلی بهمون خوش گذشت
قربوووووووووووووووون فیگورای خوردنیت
پروردگارا نمی دانم معنای عشق چیست که همه در تب و تابش می نویسند و مینالند و میبالند
اما بگذار من یک عشق را معنی کنم ، که هرگز با هیچ عشقی قابل مقایسه نیست:
خدایا آروینم ایمان من است
دین من است
همه دنیای من است
بنیاد من است
رویای من ، امید من ،روح من ،زندگی من ،آرامش من ، بود و نبود من
هست و نیست من است
خدا جونم در یک کلام ، آروین من نفس ِ من است
نفسم را هرگز از من نگیر