شیطون بلای خونمون
سلام آروینم ، امیدم ، قشنگترینم ، پسرک شیرینو دوست داشتنیی من که روزبروز شیرین زبون تر و شیطون تر و ناقلا تر میشی و حسابی آتیش می سوزونی
پسر کوچولوی لجبازم وقتی بخوای کاری کنی کسی جلو دارت نیست
چند روز پیش داشتم خونه رو کمی تمیز می کردم مشغول گرد گیری بودم که اومدی بهم گفتی مامان جونم آربین هم می خواد بهت کمت تنه
به من خوسبو تننده بده ( منظورت شیشه شور )
منم یه دستمال دادم دستت گفتم بیا عزیزم این میز و تمیز کن
گفتی من همون خوسبو تننده لو می خوام
بهت گفتم این ماده شستشو برای شیشه هست نباید دست بزنی دستتو خشک می کنه اذیت میشی
گفتی نه می خوامس
یه کم برات رو میز زدم بعد درش و لاک کردم و گذاشتم بالای کابینت
وقتی مشغول جارو زدن بودم مدام حواسم بهت بود نفهمیدم کی شیشه شورو برداشتی و پیچوندی و اسپری کردی رو تی وی
سریع اومدم پاکش کردم
وقتی کارمون تموم شد بابا تلویزیون و روشن کرد تا اخبارو ببینه بعد نیم ساعت یهو صفحه مانیتور سیاه و سفید شد
من هم داشتم تو اتاقت برات کتاب می خوندم
که بابایی مارو صدا کرد و گفت وااااااااااااااااااااااای نسیم فکر کنم تلویزیون سوخت
یهو یادم اومد اییییییییییی واااااااااااااااای نکنه اون اسپری کار خودشو کرده سریع خاموشش کردمو از برق کشیدم
و جریانو برا بابا تعریف کردم
خودت می دونی که این تی وی موووووووووووووونس بابایی بود دارو ندارش بود
اینقدر حساسیت به این تلویزیون داشت که بالاخره اونچه نباید رخ می داد اتفاق افتاد
چند مدت پیش به بابایی گفتم که به دیوار وصلش کنه
ولی به خرجش نرفت
خلاصه قیافه بابا اینطوری
قیافه مامانی اینطور
و اما قیافه شما
انگار نه انگار
گفتی بابایی من شی کال کلدم ؟
بابایی تلبی ژونو قلاژه کلدم؟
بنداژیمش تو سطه زباله؟
که بابایی اینقده خودداری می کرد تا چیزی بهت نگه یهو از کوره در رفت ...
اومدی پیشم گریه
مامانییییییییییی بابایی منو دعبا کلد من غمگینم
من نالاحت شدم
بلم باباییمو بوش کنم بلم نازش کنم
رفتی از قلکت 25 تومن برداشتی دادی به بابا بلو تلبیژونو
دلست کن
آخهبابا قبلش گفته بود ازکجا بیارم اگه سوخته باشه یکی دیگه بخرم
خلاصه عزیزم به عبارتی کلاغ پر ، گنجشک پر یه 10 – 12 میلیونی هم پر
البته من به این ضربالمثل اعتقاد دارم که به کوه آواز خوش ده تا خوش آید فعلا تی ویمون تو کماست برای سلامتیش محتاجیم به دعا
الههییییییییییی قربوووووووووووون پسر ملوووووووووووووووسم که از چشماش شیطنت می باره
کتاب خوندن در کنار یه منظره زیبای برفی هم عالمی داره
وقتی تمرکز می کنی این شکلی میشی
وقتی می خوای با احتیاط کاری رو انجام بدی این شکلی :
خیلی از خمیر بازی خوشت می یاد
از این نوعش بیشتر
هنر دست آقا زاده
اینها رو هم با کمک مامانی درست کردی
با گیره های پرده ماشین و قطار درست کردیم
این هم یه روش دیگه
برای سرگرمی و بازی با شما
به مامان فاطی می گی
مامان پاتی مهلبونم بیا بلیم سه شنبه بازال خلید کنیم
بیچاره مامانم از کتو کول افتاد
می گم مامانی بسه بازار تعطیل شد بیاین خونه
مامان فاطی که عاشقونه دوست داره می گه نه بذار بچم بازی کنه
یه دور دیگه بریم سیب زمینی و پیاز نخریدیم
چند روز پیش مامان فاطی مهربون زنگ زد گفت بیان پیشمون با هم رفتیم ویلای بابا عیسی جونمون اینا تو شهرک دریا کنار
و این عکسای خوشگلو از شما گرفتیم
شیطونکم عاشق این عکستم
برای دوست داشتنت
محتاج دیدنت نیستم...
اگر چه نگاهت آرامم می کند
محتاج سخن گفتن با تو نیستم...
اگر چه صدایت دلم را می لرزاند
محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم...
اگر چه برای تکیه کردن ،
شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!
دوست دارم ، نگاهت کنم ... صدایت را بشنوم...به تو تکیه کنم
دوست دارم بدانی ،
حتی اگر کنارم نباشی ...
باز هم ،
نگاهت می کنم ...
صدایت را می شنوم ...
به تو تکیه می کنم
همیشه با منی ،
و همیشه با تو هستم،
برای دوست داشتنت
محتاج دیدنت نیستم...
اگر چه نگاهت آرامم می کند
محتاج سخن گفتن با تو نیستم...
اگر چه صدایت دلم را می لرزاند
محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم...
اگر چه برای تکیه کردن ،
شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!
دوست دارم ، نگاهت کنم ... صدایت را بشنوم...به تو تکیه کنم
دوست دارم بدانی ،
حتی اگر کنارم نباشی ...
باز هم و باز هم
نگاهت می کنم ...
صدایت را می شنوم ...
به تو تکیه می کنم
همیشه با منی ،
و همیشه با تو هستم
باز هم ...