تو خودت نمره بیستی
تو خودت نمره بیستی تو مثل هیچکسی نیستی
کسی مثل تو ندیدم توی قصم نشنیدم
نه قدیما و نه حالا هیشکی نیست اون قدو بالا
کسی مثل تو بلد نیست همه چیش یک باشه هم بیست
تو رکوردارو شکستی توی هر قلبی نشستی
هیچکسی مثل تو ماه نیست مثل چشمات بی گناه نیست
هیچکسی قد تو زیبا نیست توی هیج جای دنیا
تو تولدی شروعی رنگ اولین طلوعی
آبروی قصه هایی خبر خوشی دعایی
آروین جون تپلک 20 ماهگیت مبارک
یکی یه دونه ، عزیز دردونه ، تپل مپلی ، لپ مثل گلی
تفلدت مبالک
بیا یه آرزو کن
بعدش شمعها رو فوت کن
بیا کنار من باش
بیا هم نفسم باش
بیا باهم باشیم تا
بریم به اوج ابرا
مبارک باشه امروز باشی هر روز پیروز
ابشالله باشه امسال واست بهتر از هر سال
اینم کادوهات دلبرم
این هم سوغاتی عمه راضیه جون و عمو ابراهیم جون
البته لباس هم بود که برات کوشیک بودن . عمه جون گفت ببرم سایز بزرگترشو برای گل پسری کپلکم بخرم
مرسی عمه جون دستت درد نکنه
این سوغاتی ها رو هم خاله شیما ( دوست جون جونی مامانی از ایندیا برات فرستاده ) دست گلش درد نکنه ایشالله جبران کنیم
مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی عزیزم
عزیزکم پسر خوشگل و نازم هر روزکه بزرگ تر میشی شیرین زبون تر و دلربا ترجیگر طلا ترو خوردنی تر میشی جوری که می خوام بیام درسته قورتت بدم
من و بابایی می خوایم همیشه و همیشه درکنارمون باشی
وقتی یه چند دقیقه ای خوابی هم ، دلمون برات تنگ میشه و دوست داریم زودی بیدار شی و بیای دور و برمون بچرخی و خونه رو پر کنی از شیطنتات
این روزا خیلی وروجک و شیطون بلا شدی
از شیرین کاریهات بگم :
مامانی عادت دارم هر وقت دارم به کارهای خونه می رسم برای خودم شعر و آواز می خونم غافل از اینکه یه ناقلایی مثل تو داره همشونو حفظ می کنه
یه شب تو خواب وقت سه سر
شهزاده ای زلین تمند
نشسته بر اسپ سییپید
می یومد از کوه و کمل
می لفت و آتس به دهم می سد نداهش
کاش کی دلم لسبا بسه دییا بسه اون تو چسم پل آبم
روزی که بختم وا بسه پیا بسه اووون اومد به کابم
شهزاده رویای من شاید تووووووهیییییییییییییی
آنکس که شب در خواب من آهد توهییییییییییی توووووو
از خواب شیرین ناگه پلیدم اولا نهیدم به خووودا
جانم رسیده از غصه برلب به خوووووووووووودا
و یه عالمه شعروترانه دیگه
بازآ بازآ – ای که بی تو خودمو – همه چی آرومه و...
و...
اما شعرهای خودت
صبح که از خواب پا میسم
مثل یه گل وااااااا میسم ( دستهات 200 درجه باز )
یه کمی نمش می تنم ( در جا می زنی و شونه هات بالا پایین )
تو باغچه گدس می تنم
صدا مزنم مادو دون مادو دون (mado doon mado doon )
چایی رو بریز تو فندون
وقتی چایی رو نوشوندم nooshoondam
مامان و بابا رو بوسوندم boosoondam
میرم به توددتتون toodedettoon
در میون گلتتون
چو آشیانه ماش
به مثل خانه ماش
من عاشق مادودون گفتنتم
قوقولی قوقو سه سر سو ( سحر شد )
سیاهی دل به دل سو ( در بدر شد )
فرشته ها دبیدن
ستاره هارو نیدن ( چیدن )
خورشید خانوم دل اووومد
با یک طبق زل اوومد
تا شب نتلده حاااشا بتتاها بی یان تماسا
بعدش دست و هوووووووولااااااااااااااااااااااااا
شیرین عسل مامانی ، ماددون برات هلاکه.
یه روز دایی علی گفت تمام کتابهایی که برای آروین می خونی رو بیار
در کمال نا باوری و حیرت متوجه شدیممم ای جاااااااااااااااااان من، شما همه چی و از بری حتی می دونی کدوم صفحه چی نوشته فدات بشم عزییییییییییییزم اینقده تیز و ناقلایی
دایی جون مهربون هم از تموم خوندنیهات فیلم گرفت و بزودی یه ادیت از کارهاتو برات جهانیش می کنیم.
پسر کوچولو مامانی از اسباب بازیهات عاشق ماشینی
ازت می پرسم ماشین آروین چیه ؟میگی پوژوو
ماشین بابا سعید ؟ پیلاید
ماشین دایی ایمان ؟ سمند
ماشین عمو علی ؟ پسیا
هرروز به بابایی می گی پاسو بلیم بی ئون -پاتین ( بیرون - پارکینگ ) بابا جون هم شما رو می بره پایین گاهی منم باهاتون می یام وقتی می خوای داخل آسانسور بشی تحکمی و دستوری می گی اپن open بعد میگیم طبقه چندو بزنیم می گی گلند پلو (ground floor )
دائم میری لابلای ماشینها
و بلند بلند می گی ماشینا ، گالپان ، پلات ، آیینه ،
چخ ها آج دالند ،
ویلاژ بدن ( ویراژ بدم ) : ویژ ویژ
بوخ بزنم ( بوق بزنم ) بیپ بیپ _ هولن هولن ( horn)
چرخ بزنم چخ چخ
هر وقت هم ماشین پژوت خراب میشه میگی
بولو تعمیلدا ( برو تعمیر گاه )
امروز بابایی ازکار دیشبت برام تعریف کرد و کلی خندیدیم
داستان از این قرار بود :
دیشب که من ، شما رو بردم تا لالا کنی بعد از کلی خوندن شعر و داستان نمی دونم کی و چطور خوابم برد که پاشدی در و وا کردی و رفتی پیش بابا جون دایی علی و بلند بلند می خوندی
گندیشک لالا مامان کابید مهتاب لالا مامان کابید
مامان کابید مامان کابید
و اما از این کارهات هم برات بگم
یه کارهایی هم هست که وقتی انجامشون می دی مامانی این شکلی میشه
**انداختن کنترل ها و موبایل ها به داخل ماشین لباس شویی یا جابرنجی و سطل آشغال
** آب بازی با آب سطل تی شو وقتی که مامان کوزت میشم .
** کوچکتر که بودی چند بار سر بزن گاه مچتو گرفتم ، می خواستی از آب توالت فرنگی تو اتاقمون آب بخوری
** بازی با پیچ گاز خوراک پزی و روشن خاموش کردن چراغ فر و ماشین ظرفشویی و لباسشویی
**از روی کاناپه بالا می ری و شیر آب تصفیه رو باز میکنی و ماشینتو می ندازی تو سینگ و همه جا رو خیس می کنی و میگی آب بازی تونیم
میگم آب بازی کجا ؟ می گی حموم
می گم اینجا حمومه ؟ می گیییی نههههههههههههه
ایندا نه کالم اتتباهه
در حالی که چشات تو چشممه و این ها رو می گی دستات دارن کار خودشونو می کنند
آروین چاقو ؟ خطن ناااااااااااااااااکه
گاز ؟ خطن ناااااااااااااااااااااااااکه ( با صدای کلفت و قلدرانه )
5 شنبه با بابایی رفتیم بیرون ، از اینور شهر تا اونور شهر
هر کسی از کنارمون رد می شد یا لپات تو دستشون بود و کشیده می شد و یا بازوهاتو یه نمه می فشردند یا اینکه می گفتند چاکریم پهلووون ، مخلصیم وزن بردار جهان .
ماشاالله عمویی ... ومی اومدند می بوسیدنت و بهت دست می دادند و می گفتند بزن قدش و تو هم محکم می زدی کف دستشون ( واقعا هم دستات سنگینه )
آروین جونی نظرت چیه ؟ وزنه برداری رو دوست داری ؟ کشتی چطور ؟
اینهم یه نقاشی حماسی برای انتخابات ریاست جمهوری در میدون شهربانی
کتاب خونی تو هوای زیبای بهاری
فوتبالیست کوچولوی مامانی از روی توپت که نقشه جهان روشه بهت بگیم ایران _ آمریکا _ هندوستان کجاست ؟ نشونمون می دی
پسر هنرمند نقاشم ، ببین چطوری از مهربونیهای مامانی استفاده می کنی