چکاپ دلبندم
آروین جونم هفته گذشته آماده شده بود تا بریم پیش آقای دکتر واسه یه سری آزمایشها . از اونجایی که شما یه کم کپل مپل تشریف دارید با اینکه وقتی 1 سالت شده بود خیلی خوب راه می رفتی ولی از اطرافیان بابایی چند نفر به مامانی گفته بودند که آروین جون پاهاش خیلی پرانتزیه و حتما ببریدش دکتر . و با اینکه من خیلی راجع به کودکان کتاب خوندم و تو اینترنت تحقیق کردم ، خیلی جاها نوشته بود که بچه ها تا 2 سالگی معمولا زاویه پاهاشون اینجور هست ولی بازم شک کردم و گفتیم می ریم دکتر تا خیالمون راحت بشه . بعد به آقای دکتر گفتم که یه سری آزمایشهای کلی هم برای گل پسرمون بنویسه چون بابا جون مهربون بیماری دیابت دارند که البته ارثیه ومن خواستم خیالم از این بابت هم راحت باشه . اول رفتیم رادیولوژی تا از استخون مچ دستت عکس بگیرند . بعدش رفتیم آزمایشگاه تا از شما خون بگیرند واااااااااااای اگه بدونی که دلم چه جور مثل سیر و سرکه می جوشید . هی به بابایی می گفتم ولش کن بیا برگردیم ،پسرم مثل شاخ شمشاده ولی بابا گفت حالا که اومدیم بذار آروینم چک بشه . وقتی آقای دکتر خواست ازت خون بگیره نمی تونست رگ تو پیدا کنه . بمیرم برات که چقدر گریه کردی . اشکم همین جور می ریخت . هر کاری کردم نمی تونستم خودمو کنترل کنم . با اینکه همیشه فکر می کردم مامان قوی هستم و تو اینجور مسائل خونسردیمو می تونم حفظ کنم ولی نشد که نشد . خلاصه اون آقا نتونست رگ تو پیدا کنه زنگ زدند 2 نفر دیگه اومدند اون ها هم کلی تقلا کردند . باباجون در طول این فرآیند خون گیری از تو می پرسید بعبعی چی میگه و تو همچنان که گریه می کردی و جیغ می کشیدی سوزناک می گفتی بععععععع بععععععع . یه هو دیدم 3 تا ییشون ازت می پرسند آروین بع بعی چی میگه و بازم جوابشون و می دادی . تا اینکه بالاخره بعد 45 دقیقه موفق شدند ازت خون بگیرند . امروزهم با هم رفتیم جواب آزمایشهارو گرفتیم و بردیم به دکترت نشون دادیم . خداروشکر خدارو شکر خدا رو هزار مرتبه شکر هممممممممممه چیزت ok بود عزیزدلم . آروین گلم پرنس من شازده کوچولوی من ایشالله همیشه سالم و خندون باشی . مامانی دل ندارم ببینم که تو خدای نکرده چیزیت بشه . ایشالله خدا همه بچه ها رو واسه بابا و مامانها شون سالم و سلامت نگه داره .