آخرین عکسهای سفر مارکوپلویی
این دایی علی جونمه که از هندوستان تازه برگشته .
آروین جونم عاشق دایی هاشه . اولین اسمی که درست تلفظ کرد اسم علی بود . تو اون چند روزی که خونه خاله تبسم بودیم هر روز صبح می رفتی دم در اتاقی که دایی لالا کردبود می نشستی و بلند بلند داد می زدی علیییییییییییییی علییییییییییییی و اونوقت دایی مهربون تو رو بغل می کرد و می بوسید . تازه اونجا فهمیدم که پسرم چه قدر حسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسوده . چون وقتی دایی علی سروش و بغل می کرد تو هر جا که بودی به حالت دعوا و قلدری می رفتی و دست سروشی رو از رو شونه های دایی کنار می زدی و می گفتی علی منه یعنی دایی مال منه .
آخه ماااااااااماااااااان ، بهم می یاد حسود باشم . من عااااااااااااااااااااااااااااشق سرو شی هستم .بببین چه جوری بغلش کردم .
اینجا دییگه داریم برمی گردیم خونمون.
همممممممممممممه جا پوشیده از برف بود . هرچند من همش خواب بودم . ولی مامانی یه چند تا عکس ازمون گرفت .