اندر احوالات پاستیل عسلیمون
سلام جوجو تپلیه نازم
خیلی وقته برات از خودت چیزی ننوشتم علتش هم اینه ، اینروزا اینقد به مهمونی و گردش و تفریح و بازی و تولد سرگرم بودیم که وقتی برامون نموند تا اینجا بیایم و به دوست جوناااااااااااااای گلمون و نی نی های ناز نازیمون که اینهمه مهربونند و قلبی به بزرگی آسمون و چشمی به زلالی دریا دارند سر بزنیم از همینجا به همشون سلااااااااااااااااااااااااام میگیم و روی ماه همشووووووووووووووووونو می بوسیم
این خاطرات مربوط میشه به اواسط اردیبهشت، که، به همراه زن دایی مژده جونی و سام کوچولوی خوشگلم که من بهش می گم : (سفید برفی خودم ) رفتیم کنار دریا
چقدر هم خوش گذشت
داری برای زن دایی جون که می خواد یه کیک تولد 2 طبقه درست کنه صدف جمع می کنی
و همینطور شن از دریا
و ایشون هم متصدی له کردن کیک 2 طبقه
اینهم ابوالفضل جون یه دوست تازه
ابوالفضل : آروین ، جلو نریا اون جا ماهی داره تورو می خوره
آروین : اوووووووووووووووووه چه جالب ! ماهی داله ؟ من خودم ماهی لو می خوولم
قربون فرفریهای نرم و نازت عزیییییییییییییزم
می گی مامان ژون می خوام با لدلم ( لدرم ) شن بیا لم یه آپالتمان دلست کنیم
آخ من فدای توت فرنگی و آلوچه شیرین خووووووووووووووووووودم بشم
آخ جون یه دوست دیگه ( رومینا )
هرجا می ری دوست داری سریع با همه جور شی
مراحل دوست یابی :
سلااااااااااااااااااام دووووووووووووشت سلام دوشتم سلاااااااااااااااااااام
اینقد سلام دوست سلام دوست می گی تا یه کوچولو یخشون باز شه
بلافاصله ، حالت چطوله ؟ هرچی دستت باشه می دی دستش می گی بیا باهم باژی کنیم اگه تو پارک باشیم یه تیکه سنگ یا برگ و...
خاله مژده جونی و سامی کوچولو وقتی دیدند شما رو نمیشه هیچ جوره راضی کرد تا بریم خونه مامان فاطی خودشون رفتند رومینا جون به همراه مامانی و 2 تا از خاله هاش اومده بودند
رو کردی به یکیشون و گفتی شما شبیه عمه ثمینامی و یه بیلچه شن تقدیمش کردی خاله هم بهت گفت عزیییییییییییزم من خود خود عمه سمیراتم و سفت بغلت کرد و همونطور شنی و خیس نشستی تو بغلش کلی دلبری کردی و براشون یه عالمه صدف جمع کردی
انگاری واقعا باورت شده بود که عمه جونیه خودته
بازی با رنگ ها همه جورش برای همه سنین لذت بخش و نشاط آوره
با این سیب زمینی پشندی هم مهر درست کردیم و باهوشون هندونه کشیدیم
هر بار با یه چیز
یه بار با چند تا میوه و سبزی( هویج، لبو ، سبزی خوردن، پوست بادمجون ، توت سیاه که مامان معصوم برات آورده بود ) نقاشی کشیدیم و رنگشون کردیم و از اینکه می دیدی با چیزهای دیگه غیر از وسایل رنگ آمیزیت هم میشه رنگ کرد خیلییییییییییییی ذوق زده شدی و برات تجربه جالبی بود بعد از اون هر بار هر میوه ای می خوریم یه تیکش میره برای مصرف رنگ آمیزی جنابعالی
اینجا دقیقا همونجاییه که با بابایی اومدیم و ماهیهای سفره هفت سین عیدمونو تو رودخونه انداختیم
داری باهاشون بای بای می کنی و میگی ماهی کوتولوها مباظب خودتون باسیید اااااااااا
وقتی داشتی از پله ها ی سرسره بالا می رفتی یه خانومی که بالا رفته بود تا نی نیشو پایین بیاره حواسش نبود و بهت خورد و از بالای پله ها با کله افتادی زمین عزیزم
یه لحظه دنیا برام تیره و تار شد چقد وحشتناک
از من بیشتر اون خانوم هل کرده بود و مدام عذر خواهی میکرد
خیلی خدا رحم کرد به خیر گذشت ...
پسر گلم حدودا شکل 29 پرچم کشور و همینطور جاشونو تو کره زمینت یاد گرفتی و اینکه تو کدوم قاره هستن و از روی پازل چوبی نقشه ایران و جهانی که برات گرفته بودم داری جای خیلیهاشونو یاد می گیری
شاید از نظر مفهومی درک درستی از قاره و کشور و جهان و کهکشان و... نداشته باشی و قطعا هم همینطوره ولی همینکه می بینم گاهی که بابایی داره برنامه مستند می بینه با چه ذوقی میشینی و این برنامه ها رو دنبال می کنی و یا وقتی با هم عکسای مجله ها و روزنامه و کتابهای علمیت و میبینیم چقدر با اشتیاق میبینی و گوش می کنی و سوالهای جالبی می پرسی متوجه میشم که چشم و گوشت به این موضوعات آشناست و خیلی برات جذبه داره
و
این سی دی پلیر هم یار شفیق شماست تو اتاقت
همیشه برای خودت سی دی می گذاری و گوش می کنی
تمام سی دی هاتو می شناسی
کدومش آهنگ تولد دارن
کدومشون قصه است و کدومشون ....
دوست داری تمام وقت در حین بازیت موسیقی در حال پخش باشه
این مگنت هارو دستمون گرفتیم و دور خونه به همه وسایل خونمون نزدیک
کردیم تا ببینیم به کدوماش می چسبه
نقاشی با گچ هم برات خیلی خیلی حتی بیشتر از رنگ انگشتیت جالبه و شیرینه
teddy bear و مامی و ددیش عروسکهای دوست داشتنی و مورد علاقتن
تدی رو که همه جا و همیشه با خودت یدک می کشی گاهی می دیش به من و می گی مامان تدیم گییه می کنه بغلش کن بهش به به بده می گم مامان جونم تدی خودش مامان داره هر بچه ای باید به به مامان خودشو بخوره بعد سرتو می چسبونی بهم که مثلا داری بهبه می خوری و بهم نگاه می کنی ایییییییییییییی من قربون اون نگاه معصومت بشم
الهییییییییییییی قربون تمرکزت بشم من
جوجوی ناز نازی ببین چقد قشنگ ابر کشیدی
این کیتی کوچولوی با نمک مامانیشو از دست داده
خانم دکتر دوست جون قدیمی خانوادگیمون که خیلی خیلی مهربونه ، دلش به حال این کوچولو سوخت و داره بزرگش می کنه
میان وعده سرلاک و پیکوتک واکسن و قطره مولتی ویتامین و هممممه چیزش ردیفه
آماده برای پیاده روی خانوادگی ...
درست کردن خمیر به روایت تصویر ...
سوغاتی بابایی از لاهیجان برای پسر شکموش ...
بازم بازی با عروسکای نمایشی ( شنگول و منگول ) اینبار به زبان لاتین
داری به گرگه بد گنده میگی : گُ بید بد بلف بید بد بلف گُ
یول نات مای مامی
go big bad wolf
you are not my mommy
این کتابهای برچسب آموزشی هم خیلی برات جالب و آموزندست
دیگه خطهای باز و بسته و شکسته و خمیده و متضادها و اعداد و اشکال و... رو هم یاد گرفتی
بازی و آزمایش با آب و اجسام سبک و سنگین
پیکاسوی خونمون اینبار چه می کنه ؟
این دوست داشتن است
این همان حس قشنگیست که دلم می خواهد
او درون دل من جای دارد
کودکی بازیگوش
نازنیین و باهوش
چشمهای مشکی
پوستی مهتابی
گیسوانی چو شب بی مهتاب
که نسیم خوش او دلها برده زکف
آری
دوستش می دارم
قهقه های قشنگش که همه مستانه
حاکی از سر درون خوش اوست
من که خود میدانم
او یقین سهم من است
از بهشت خاکی