گشت و گذار بهاری 4
سلام به جوجه دوست داشتنیه گلم آروین عزیزم
عمه راضیه جون و عمو ابراهیم مهربون اومدن دنبالمون و یه چند روزی رو خونه مامان معصوم اینا بودیم و البته هر شب مهمونی و دد
خونه بابا بزرگ ( پدر بزرگ بابایی) ، عمه انیسه و عمه فاطی ...
با مامان معصوم که خیلی دوست داره و دوسش داری هر روز برا گردش اینورو اونور می رفتید گاهی هم با هم به پرنده ها دونه می دادیدو گلها رو آب
ناقلای شیطون بلا ، با شیرین زبونیهای بامزت اونجور که تو قلب آدم نفوذ می کنه و مهربونیه بی اندازت خودتو بدجووووووووووووری تو دل بابا سعید و مامان معصومت جا کردی
وقتی به خونه مامان معصوم رسیدیم بابا سعید خونه نبود
همه جا رو دنبالش گشتی و گفتی پس بابا سحیدم
کدداااست ؟
بابا سحیدم کدا لفته ؟
هروقت هم که بابا سعید می خواست بیرون بره بزور می گفتی منم بیام وبعدکه متقاعد می شدی که نمیشه بری می گفتی: پس، بابا سحیدم ،مباظب خودت بااشیا زود بلگلدیها من همیندا منتظلم تا بیای خوداپظ ( خداحافظ )
عمه راضیه جون هم هر روز برای شما گل پسری کیک و شیرینیهای خوشمزه و خیلییییییییییی خوشگل درست می کرد
و اما عمو ابراهیم مهربون که خیلی باحوصله و بچه دوسته به قول عمه راضی پسر دوست همش باهات بازی می کرد پشتک وارو ، کشتی، فوتبال و... ماشاله تو هم پر انرژی خستگی ناپذیر همه رو خسته می کردی
عمو ابراهیم سفارش کرد که حتما تو رو تو یه کلاس رزمی ثبت نام کنیم
خلاصه به هممون مخصوصا به شما فسقلیه گوگولیه خودم کلی خوش گذشت
اینجا هم تو یه روز خیلی گرم و زیبا رفتیم کنار دریا ( محمود آباد )
عمه راضی گفت: آروین جون مامانیو نگاه کن تا یه عکس خوشگل ازت بگیره
وقتی نخوای ازت عکس بگیرم هیچ ترفندی افاقه نمیکنه
اما ژستای جنابعالی
اینهم یه مدل دیگه