درد دل مامانی
آروین فسقلک وروجک ،شکفته شدن گل مهر وجودت در پر مهر ترین ماه سال که مهرش را به شکوفا شدنت مدیون است مبارک
آروینم ، مامانی این روزا خیلی درگیره،هزارتا کار عقب مونده داره هم باید وسیله هارو جمع کنه (چون داریم نقل مکان می کنیم)وهم چیزی به تولدت نمونده کوشول مامان .
ماشالله ماشالله این روزها هم خیلی شیطونک شدی. همش دلت می خواد باهات بازی کنیم .
چقدر زمان زود می گذره . باورم نمیشه که چه زود داری یک ساله میشی خوشگلکم. (فدات بشم عزیزم ایشالله 120 ساله شی همه ی زندگی من) پارسال این روزها برای مامانی خیلی دیر می گذشتند .هر ثانیش برام به اندازه یک قرن بودش . آخه می دونی ، مامانی هم منتظر اومدن گل پسرش بود وهم لحظه شماری می کرد تا بابایی از سفر برگرده .
من و بابا جون 6 سال قبل باهم رفته بودیم به کشور هندوستان واسه اینکه درسمونو ادامه بدیم . ما تصمیم داشتیم وقتی درس مامانی تموم شد یک نی نی داشته باشیم
که یهو ..... خدای مهربون حرف دلمونو شنید و توی فسقلی گوگولی مگولی رو بهمون داد . وقتی تو دلم بودی هنوز 20 هفته ات تموم نشده بود که مامانی دیگه نتونست اونجا بمونه .برای همین با دایی جون سعید برگشت ایران و بابای مهربونت اونجا موند تا باقی درسشو تموم کنه .
واسه همین من و تو تا مدتها تنها بودیم . بااینکه همه مثل پروانه دورمون می چرخیدن ولی بازم یک کم ، نه بیشتر از یک کم برامون سخت و دیر گذشت .
خلا صه آروینم ، یادته که ،من و تو با هم کلی فکر کردیم و نقشه کشیدیم ومن از طرف تو به بابا زنگ زدم و گفتم :تا شما نیاین آروین هم همون جا می مونه .
نقشه مون هم گرفت وبابا جون به هر زحمتی بود قبل از تولدت خودشو بهمون رسوند .و دلمونو شاد شاد کرد .
و چند روز بعد آروینم ، توی یک روز قشنگ ماه مهر به دنیا آمدی و با خودت یک دنیا مهر و محبت آوردی .دوست دارم پسرم