دست بزنید همه با هم نه تک تک ........آروین عسل ، 39 ماهگیت مبارک
سلام سلام صد تا سلام به جوجو فکولیه ماهم
جونم برات بگه از خوشمزگیات
آروین جونم اول اینکه فعل ها رو خیلی خنده دار می گی
مامان جونم حرفامو میشنویدی
یاگاهی
شنیده کردی ( شنیدی )
خانم جان در و بندیدی ( بستی ) هلاک خانم جان گفتناتم
اون پسه (س نوک زبونی ) پشه رو کُشدیده کردم
گاهی صدات می کنم میگم آروینِ مامان ، میشه برام فلان چی و بیاری وقتی نخوای کاری که ازت خواستمو انجام بدی میگی ای بابا مامان جان نمیبینی دستم بنده می ری ی نخ قرقره رو می پیچونی دور دستات که مثلا دستت بسته س آروینِ دلبندم اینا همش اصطلاحه مادر
ای جونم فدات شم هنوز باید خیلی چیزا یاد بگیری
خودمونیما ناقلا میری از کمد قرقره رو بر می داری ولی حرف مامانیو گوش نمی دی )
تیکه کلامت این روزا ای بابا ، بنده خدا ، خدا وکیلی ، خیلی باحاله
اینهم از اثرات فیلم دیدن بچه ها ست
وقتی داری کارتون میبینی همچین که بابا می ره سمت ریموت تی وی می گی بابا لطفا مزاحم نسو دالم اخبالمو میبینم ( اخبار ) جای مهمشه
کوچول مامان دل نداری کسی بهت بی توجهی کنه و دوست داری همه جا خودت سوگلی باشی و از هیچکس انتظار کوچکترین بی توجهیو نداری و اگه اینطور بشه می ری ی گوشه گریه که می خوام تنها باشم تنهای تنها
یه روز هم با هم رفتیم پارک کنار خونه مامان فاطی جونمون ی دختر کوچولو هم مشغول بازی بود نزدیکش شدی و بهش سلام گفتی و گویا اون پشت چشمی برات نازک کردو روشو برگردوند بغض کردی گفتی چرا این دختر خانوم اینجوری نگام کرد چرا مهربون نیست ؟باز دوباره تلاش کردی باهاش دوست شی گفتی من بهت سلام گفتم شما هم باید مهربون باشی دوست داری تنها بازی کنی یا با من خلاصه عزیزم هرچه تقلا کردی و مامانش هم باهاش صحبت کرد افاقه نکرد همش حواست بهش بود تا ی لبخند رو لبش ببینیو طرح دوستیتو بریزی ولی گویا این عسل خانوم خیلی میونش با گل پسرا خوب نبود جالب اینجاست وقتی بی خیالش شدی و رفتی برا خودت تاب بازی کنی خانون طلا اومد باهات بازی کنه و تو هم گل از گلت چنان شکفت و بلند داد زدی مامانی دوستم با من مهربون شد
این بازی هم جز بازی های همیشگیمونه
می یای دستمو می گیری می گی مامانی بریم سوار فسینه بشیم قربون سفینه گفتنت بشم من
بعد باید بریم روتخت دراز بکشیم چیلیک چیلیک مثلا کمربندهامونو بستیم بهم می گی مامانی سَوال آپولو 11 سُدیم آر یو لیدی ( Are u ready )
بعد همچنان که داریم تکون تکون می خوریم سرمونو به بالش زیر سرمون فشار با سرعت نور می رسیم کره ماه و بعد معلق در هوا این داستان و بازی حکایت ها در بردارد و صحنه هایی بس خنده دار اینقدر تو حس می ریم که انگاری من نیل آرمسترانگم و جنابعالی آلدرین
گل پسر مامان الان دیگه اسم تمام سیاره های منظومه شمسی و جایگاهشون نسبت به خورشید و بلدی و وقتی تلویزیون برنامه فضا و پیدایش زمین و از این جور مستندها نشون می ده تا آخرشو با دقت نگاه می کنی
البته مامانی هم بیکار ننشستم و با هم یه منظومه درست کردیم
از بازیهای مورد علاقه دیگمون حدس بزن و بازی با کلمات
مامان : اون چیه وقتی تو ی روز زمستون می خوایم بیرون بریم گوشهامونو گرم نگه می داره ؟
آروین : تُلاه
آروین : اون چیه وقتی گُسنمون میسه می خولیمش
مامان : اینقدر باید چیزای خوردنی رو بگم تا برسم به دَنت
به قول خودت دنت تٍیتی ( کیکی )( چون وقتی برش می گردونی مثل کیک می مونه بهش می گی دنت کیکی )
بازی کلماتی که هم آوا هستند
مامان : قطار
آروین : خیار
مامان : سه تار
آروین : گیتار
مامان : سیب
آروین : جیب
کلی با این کلمات سرگرم میشیم و می خندیم اینقدر می خندی و که اشکت در میاد من و بابا هم از خنده های خنده دار تو
به اتفاق مامان فاطی گلم و خاله مژده و سامی ناز رفتیم شهر بازی
که خیلی خوش گذشت
این ماشین و بابا سعید و مامان معصوم مهربون وقتی خونه عمه راضیه جون بودند برات سوغاتی آوردند