آروینم ، عزیز ترینم ، تشنه نگاه مهربانتم
روزها و شب ها مثل برق و باد می یان و می رن و ما عاشقانه بزرگ شدن ثمره زندگیمونو به نظاره نشستیم چقدر همه چی سریع داره اتفاق میفته . آروینم انگار همین دیروز بود که تو ، فرشته کوچولوی قشنگمون ، تو یه روز قشنگ ماه مهر بدنیا اومدی و با اومدنت رنگ زندگیمونو تغییر دادی.
چقدر کوچولو بووودی .
دست کوچولو پا کوچولو پوست تنت مثل هلو و بهترین و زیباترین و شیرین ترین بهانه شدی برای ادامه زندگیمون اینقدر دوووووووووووووووووست داریم و عاشقتیم که نمی تونیم چطور باید بزبون ویا رو کاغذ آورد. کوچولوی تپلویی ما از الان دلمون برای تمام لحظه لحظه کودکانه های قشنگت تنگ شده .
از اینکه خدای مهربون تو رو بهمون داده هرلحظه و ثانیه هم که دعا گو باشیم بازهم نتونستیم شکر نعمتشو بجا بیاریم
فقط خودش می دونه که چه نعمتی بهمون داده و ما چقدر داریم از ، باتو بودن لذت می بریم.
ای فدای روی همچون ماه تو گشته ام من واله و شیدای تو
پسر نازنینم فرشته قشنگم نمی دونی چقدر شیرین و دوست داشتنی و تودلبرویی .به یاد ندارم جایی بریم و
تو ، توجه اطرافیانت رو بخودت جلب نکنی و اونها با محبت بسیار تورو غرق بوسه نکنند حالا می خواد هر جاکه باشه . فروشگاه ، پارک ، پیش اقوام و فامیل و....
آخه می دونی مامانی ، به قول یکی از دوستهای نی نی وبلاگیت یه جورایی گوشتت شیرینه ، خوش اخلاق و خوش خنده ای
مهربونی و همه رو دوست داری و موج مثبت داری وپر از انرژی خوب و قشنگ
با اینکه خیلی شکمویی ولی هرچی دستت باشه به همه می دی حتی بستنی ( ببسی ) که عاشقشی
اگه کسی خواب باشه کشون کشون بالشی که دوبرابر قدته رو می یاری و بیدارش می کنی می گی بپرما بالاش ( بفرما)و بهمون می گی که فلانی خوابه که ما یواش صحبت کنیم.
حتی وقتی می خوام بشورمت اینقدر قربون صدقه ام می ری و می گی : خدا خداااا ،مامانی کوپولو ، مامانی کوشولو، دوشت دالم و اینجور داری قدر دانی می کنی .من هم همونطور که دارم خدمت رسانی می کنم ذوق می کنم از وجدود نازنینت لذت.
این مهربونیهات منو یاد بچگیهای سروشی می ندازه اون هم همینجور مهربون ودلسوز بود . آرش و سروش ، تو مهربونی و اخلاق ، یه چیز دیگن ،حرف ندارن، عاشقشونم .
آروین جونم ،شیرین زبونم دیگه الان همه چی رو می گی ، هرچی که بخوای ، هر جا بخوای بری، هر چی بخوای بخوری و...
امروز به مامان فاطی گفتی : مامان پاتی اس ام اس اومد
منو و مامان فاطی می خواستیم بخوریمت آخه تو این چیزها رو از کجا می دونی قلقلیه فسقلی خودم
خیلی از سریالهایی رو که میبینیم هم اسمشونو وهم نام بازیگرهارو وحتی اگه موزیک متن هاشو بشنوی اسم فیلم رو می گی
هر وقت من و بابایی داریم کتاب می خونیم می یای دستمو می گیری می گی مامان پاسو بلیم کیباب بدیلیم
بعد کتابتو می یاری پیشمون ( وسطمون ) می شینی و شروع به خوندن می کنی و یه نگاه به من و یه نگاه به بابا اگه ما ورق بزنیم تو هم .
مثل طوطی همه حرفها رو تکرار می کنی
خداییش بچه ها تو این سن و سال هممممممممممممممشون خوردنی و جذابن و به معنی واقعی کلمه ، آدم می خواد، قورتشون بده
ایشالله خدا این نعمتو نصیب همه کنه و در پناه خودش نگهدارشون باشه
لپ تاپو روشن می کنی و کارتن های مورد علاقه ات که تو صفحه دسک تاپ رو می یاری و می دونی صداشو چجور کم و زیاد کنی . می گیم آروین چی کار می کنی ؟ می گی تو اینترنتم
همینطور برنامه پینت و باز می کنی و برامون نقاشی می کشی . اینهم اولین هنر پسر گلم
با بابایی که فروشگاه می ری خودت از عمو ببسی و چاکلت می خوای
دیگه نون آور خونمون شدی و می ری برامون نون می خری
عشق و عزیز دردونه بابایی
شیطون بلا نگذاشتی که بابایی موهاتو خوشگل کوتاه کنه
مهمترین اتفاق این ماهت ، این بود :
دلبندم ، همیشه بزرگترین دغدغم این بود که چطوری باید از شیر بگیرمت که خیلی اذیت نشی . همش سرچ می کردم که مامانهای دیگه چه کار کردن وچه جور موفق شدن این پروزه رو به خوبی انجام بدنند.
کوشول مامانی، خیلی خیلی وابسته بودی و همش تقاضا می کردی به قول مامان فاطی که میگفت آروین گاهی از یه نوزاد هم بیشترشیر می خوره . هر وقت می خواستی شیر بخوری مراحل کار اینجور بود : بالش یا کوسن مبل هارو می آوردی سمتم و می گفتی : مامان گلی مامان تپولی به به ،
به به و دستهاتو بهم گره می کردی . منم می گفتم چشمها بسته تو می گفتی هاااااااااام دهن باز : می گفتی هااااااااااااااااااام
روزها به عناوین مختلف با بازی و خوراکی سرگرمت می کردم و یه چند ساعتی غافل می شدی ولی شبها به هیچ طریقی ممکن نبود
موقع خواب ( حتی خواب بعد از ظهر) محال بود بدون شیر یک لحظه چشم رو هم بگذاری ...
خلاصه نمی دونم چطور شد چه اتفاقی افتاد و....
خودت شیر و گذاشتی کنار و دیگه سراغی ازش نگرفتی گه گداری تا بالشتو می دیدی میومدی سراغم تقاضای بهبه می کردی
بهت می گفتم مامانی به به می خوای ؟یه جورایی خجالت می کشیدی و با خنده می گفتی نه نمی خواد آبین نمی خوله
خلاصه مامانی رو گذاشتی تو یه عالمه چرا ؟ ...
خدا می دونه چقدر برام سخت بود انگار ازمن دور شده بودی ویا یه چیزی از وجودم کنده شده بود از یک طرف کلی خوشحال از این که پروژه ای که همیشه برام یه دغدغه بود با موفقیت بدون هیچ زحمتی طوریکه نفهمیدم چطور شروع و چطور به پایان رسیدتموم شد و اصلا و ابدا هیچ اذیت نشدی ولی غافل از اینکه چه خلا ء عاطفی بزرگی در من بوجود اومد چقدر مامانی اذیت شدم اینجاشو دیگه فکر نکرده بودم ناقلای مامانی
دقیقا 20 ماهو 12 روز شیر خوردی نوش جوووووووووووونت
کم کم دارم تدارکات پوشگ گیری تو شروع می کنم
1 نصفه روز آروین بدون پوشک
ای جان دیگه راحت میشی
احساس می کنم که از اون حالت کودکی در اومدی خیلی تغییر کردی حرف شنو تر ، دقیق تر ، مسئول تر ویه عالمه چیزهای دیگه ولییییییی خوشحالم از اینکه هنوز همونجوری مامانی هستی به مامانت عاشقونه عشق می ورزی
بابایی میگه آروین تورو بیشتر از خودت دوست داره همیشه و همه جا به یاد منی هر وقت آب می خوای به بابا می گی آبین آب سد می خواد ( آب سرد ) هنوز یه قلپ نخوردی که بدو می یاری می دی به مامانی و می گی مادودون بخول من هم یه قلپ می خورم باز می گی بخول بخول تا اینکه من همشو بخورم و اونوقت می گی آآآآآآخییییییییییییش
تقربا همه چیزهای خوردنی تو با مامانت قسمت می کنی
و مدام می یای پیشم دست روم می کشی ،نازم می کنی ، یه چند تا بوس و میری دنبال بازی چند دقیقه بعد دوباره تکرار بابایی می گه میاد پیشت دوپینگ می کنه
ساعت ها خودتو با کتابات با اسباب بازیهات مشغول می کنی عاشق اتاقتی و دوست داری خیلی از کارهارو تو اتاقت انجام بدی و البته همش هم دوست داری کنارت باشم من هم مجبورم یه سری از کارهامو بیارم تو اتاقت و همونجا انجامشون بدم .
دوست داری لباسهاتو خودت انتخاب کنی .این نه ؟ اون یکی
خیلی برات مهم شده چه رنگی باشه چه طرحهایی روش باشه و...از لباسهات اونهایی که عکس ماشین داره رو خیلی دوست داری نمی دونم همه پسر بچه ها اینجور فکر و ذکرشون ماشینه ؟ واقعا برام جالبه که این همه علاقه برای چیه .... گاهی تو خواب هم حرف ماشین و می زنی ... یعنی تا این حد
ای جوووووووووووووونم
عافیت باشه گل خوشگلم
مرسییییییییییییییی از همه دوستهای مهربون و خوش قلبمون که اینقدر بهمون لطف دارند
هر وقت جاییت ضربه می خوره هر چقدر هم که شدید باشه می یای پیشم و میگی بوف شد دد گلفت ( درد گرفت ) بوس تن ( بوس کن ).همچین که بوس بارونت می کنم گریه هات هم تموم میشه و انگار هیچ دردی نداشتی
داشته باش چجوری به مامانت ord میدی
مامااااان ، آببین کن تونل تی بی ژِی یون می خواد ( کنترل تلویزیون میخواد )
مامااااااااااااان ،آبین ببسی توت پپنگی papangi می خواد
گاهی خیلی حواسم به کارهای خودمه می یای می گی ماماااااااااااااااااااااان ،مامایییییییییییی آبین اومده ، خس اومده ( خوش اومده ) بگل می خواد
بابا رو که دنت و دسر می بینی به بابا هم اینجور امر و نهی می کنی
مامانی هر شب برات قصه میگم کدو قلقله زن ، مهمونهای ناخونده ، شنگول و منگول ، خاله سوسکه .خوب که همه رو گوش کردی پا میشی می گی آبین بپر و خودتو می اندازی روم و شروع به شیطنت و بپر بپر می کنی بعد نوبت بابایی که برات چند تا کتاب و لالایی بخونه اما کو خواب دریغ از یه خمیازه ... به بابا می گی بابا لیضا ( بابا رضا ) بابایییییییییییییییییییی و گاهی رضا خالی
شو می کار
show me car شو می اپل و...
گود نات good night ددی
گود نات عئی (علی )
گود نات ماشینها و.... . ... و بابا بهت می گم عزیزم همه خوابن تو هم باید بخوابی و دونه دونه همه رو تکرار می کنی و می گی :
علی بابا می گه خوابیده
مامان پاتی خوابیده
مامانی خوابیده
ماشینها خوابیدن
بابا ایتتا خوابیده
پلادو (پرادو) خوابیده
کامونها ( کامیونها ) خوابن
و دوباره از نو
بابا پامو نازی کن
مامان پامو نازی کن
خلاصه دلبرکم اینقدر اینو ر و اونور میکنی و ما باید هزارتا ترفند بزنیم تا جنابعالی لالا کنی
فوتبالیست کوشول خودم
اوه سندهالو ( سنگ هارو )
ارشیا جون و پارمیدا جونم
آرش و سروش پسر خاله های مهربونم
مامان پاتی و آعش ( مامان فاطی و آرش )
ببین ! همه رو گذاشتی سر کار
پاس بده اونور
استراحت بین دو نیمه ( ماساژ و تغذیه )
خاله تبسم جون - خاله پروانه جون و مامان نسیم خودم
بابا عیسی جون ( بابا ایتتا دووون) و نوه های ناز نازیش ( جای سام کوچولومون خالی بود )
دایی علیییییییییییییییی
بدون شرح
عشق ماشین
یه لحظه غفلت ...
نیگاه تو رو خدا ...
تو ازعروسکها و اسباب بازی هات لذت می بری
و
ما از دیدن روی ماه تو