فرار از جمع کردن وسایل خانه
آخر این ماه داریم خونمونو عوض می کنیم به امید خدا قراره جابجا شیم . مامان نسیم با دقت و زحمت ،وسیله هارو تو کارتن میذاره ،شما هم دونه دونه همه رو بی دقت با سرعت از تو کارتن بیرون می یاری و بهمشون می ریزی . بهتر نیست این کارو وقتی خونه جدیدمون رفتیم بکنی تا یک کمکمی هم به مامانی کرده باشی شازده پسر !!!...
منم دیدم که توزیر بار نمی ری و حرف ،حرف خودته تصمیم گرفتم ببرمت خونه مامان جونت(مامان فاطی ) تا من بتونم یک کم به کارهام برسم . ناگفته نمونه که کلی هم کار عقب مونده واسه تولد جنابعالی دارم .
وقتی خواستم برگردم اینقدر خودتو برام لوس کردی ، لپ تو به لپم چسبوندی و بوسم کردی البته به روش خودت ( مکیدن بعدش هم یک نمه نیش گاز ) باهام دالی بازی کردی و دستاتو محکم دور گردنم پیچوندی که من تسلیم شدم و پیشت موندم .شبش هم دایی ایمان و زن دایی مژده جون جونیت اومدند اونجا و یه عالمه باهات بازی کردند و ... و کلی هم خوش به حالت شد و البته کارهای مامان مثل همیشه همشون دست نخورده باقی موندن.
مامانی هم فرصت و غنیمت شمرد و یک عالمه عکسهای خوشمل از پسر ناز نازی که شما باشید گرفت