...من برای تو در دفتر طبیعت یادگارها نوشته ام و در گوشه و کنار رازها گفته ام و تو هر گاه خواسته باشی میتوانی با یک نگاه مرا تجدید خاطر کنی... اگر باور نداری آروین مهتابی من به آسمان بنگر . به ستارگان بیشمار خیره نگاه کن . افکارت را آزاد بگذار . روح بزرگت را .. آنوقت تعجب مکن . منهم در آن لحظه صورت ترا در ماه می بینم.... اگر هم خسته شدی بصدای مرغ شب گوش بده و با آنچه که از من برای تو فاش می کند بیاندیش. به گلهای تازه شکفته نگاه کن و کمی بیشتر بنگر و یک یادگار دیگر هم از من بخوان و هرگز مرا از یاد مبر و به قلبت بگو تا به تو بگوید اینهم یادگار بابای من است. هرگز نمی خواهیم که از ما دور شوی ولی اگر سرنوشت و تقدیر چیز دیگر برایمان نو...