باورت بشه رویای منی ... باورت بشه که تو همه دنیای منی
به خنده هایت ،
چال گونه هایت گاهی می شود سوگند خورد
به چشمانت به چشمان پاک و معصومت اما همیشه ...
سلام قِلقلیه مامانی
سلام جوجو ناز گل ماهم
آخ که چقد عسلی ، شیرین و خوردنی هستی
از لپای کپلیت بگیر تا حرف زدن های قلنبه سلنبت
ی بار بیشتر نیست سر کارم بردمت اما هر بار همه بچه ها و همکارام سراغت و می گیرندو می گن بازم این پسر خوشگل و خوش تیپ نفس گیر و بیار بچلونیمش روجا جون و لیلا جون ( همکارای مامانی ) وقتی که ازت حرف می زنن می خوان درسته قورتت بدن
چقدر هم اون روز لفظ قلم حرف زدی
یکی از همکارام آقای ... بهت گفت چقدر موهات قشنگه
درجا جواب دادی : شلام خشته نباشی راشت می گی موهای شما که خیلی قشند تره (قشنگ تر )
و وقتی عطسه کرد بلافاصله گفتی عافییت عژیژم
خلاصه کلی دلبری کردی و البته حفظ آبرو اینم بگم ( وقتی اولین بار وارد جایی می شی خیلی شیک برخورد می کنی ولی یه مدت که بگذره و شیطنتت گل کنه واااااااااااااااااااااااااای دیگه نگو و نپرس
فرشها رو قالی شویی داده بودیم ، مهناز جون هم اومدن برای تمیز کردن خونه به مامانی کمک کنند قرار بود شما رو زودتر بفرستم بری خونه مامان فاطی جون ولی خُب راضی نشدی
تی و برداشتی شروع کردی به تمیز کردن و گفتی من هم باهَد تمیژ کنم شما خیلی خَشته می شید
من باباهم قوی هَشتم
چند بار سطل آب و ریختی مجبور شدم دوباره و سه باره لباساتو عوض کنم
اینجا هم برای خودت داری سرسره بازی می کنی قربون ذهن خلاقت بشم
دست آخر مجبور شدم به مامان فاطی زنگ بزنم تا شما رو ببرن خونه شون در غیر اینصورت تا شب هم کارامون تموم نمیشد
چند وقته همش بهم می گی ماشینمو گل بزن می خوام عروس خانوم سوار کنم
از روزی هم که مامان معصوم بهت گفته تموم ظرف ها و دکوری های مامانی مال شما ست
هر بار میای می گی اینها همش مال دخترمه می گم من می گی نههههههههههههه همونی که میخواد تو ماشین عروسم بشینه
ژله حشرات برای گل پسری که عاشق کتاب جانوران خصوصا حشراته
یه روز هم که هوا خیلی عالی بود رفتیم مرکز خرید و پارک و کافی شاپ
خوشگلکم شما شدی شنگول و مامانی هم گرگ ناقلا
-تق تق تق
-کیه
- منم منم مادرتون شیر آوردم براتون کلم کاهو آوردم ، یونجه و شبدر آوردم درو بازکن بیام تو
اده لاست میدی (اگه راست می گی ) دستتو بما نتون بده (نشون بده )
مهره های شطرنجمون تو اسباب کشی گم شده بودن
یه دست شطرنج شیشیه ای داشتیم همش می رفتی با اونا بازی می کردی و بابا هم ازت می گرفتشون
اومدی بهم گفتی من خیلی شطتنج دوشت دالم چرا بابا بهم نمی ده گفتم آخه اونا جنسشون از شیشه است ممکنه بشکنه و دستتو زخمی کنه
گفتی آخه من خیلییییییییی بزگ شدم بلند شدی قددتو کشیده کردی و دستاتو بردی بالا دیدی مامان جون دیدی من دیگه کوچولو نیستم
من هم رفتم برات یه دست شطرنج خریدم
اسم تموم مهره هاشون و یاد گرفتی به روش خودت خیلی قشنگ بازی می کنی و این جز بازی های هر روزت شده
وقتی با هم شهرک دریا کنار رفته بودیم یه عالمه میوه کاج و برگ و سنگ و ... که رو زمین ریخته بودند و جمع کردیم
حالا داری ی تعدادشون رنگ می کنی
قربوووووووووووووووووونت پسر نقاشم
اینهم ی اثر خوشگل از پسر هنرمندم
خداوندا
به خواب آروینم آرامش
به بیداریش عافیت
به عشقش ثبات
به مهرش دوام
به عمرش برکت جاودان
عطا فرما
شکرانه اش با من