روزهای پاییزی در کنار کلوچه ی خوشمزه 25 ماهه زندگیمون
پاییزه پاییزه برگ درخت میریزه
هوا شده کمی سرد
روی زمین پر از بــــرگ
دسته دسته کلاغا
میرن به سوی باغا
همه باهم یکصدا
میگن قار و قار و قار
دایی ایمان جون مهربون ما رو برای شام به یه جای خیلی قشنگ دعوت کردند که خیلی بهمون خصوصا به شما گل پسری خوش گذشت
قربون پسر کنجکاوم که همه چی رو از نگاه تیز بینش می گذرونه
به مامان گفتی : آقاهه داله ماهی می گیله
منم باهد ( باید ) ماهی بگیلم
بلم( برم ) شنا کنم
الهییییییییییییییییییییی من قربون این پسر که نه جواهر سفید
برفیه خودم بشم که اینقده ملوووووووووووووووووووسو
شیرینه
یه شب دایی ایمان مهربون و زندایی جونی و سام کوچولوی ناز
نازیمون اومدند خونمون بعد از کلییییییییی باااااااااازی و خنده
دایی ایمان گفت : آروینی می خوای بریم شهر بازی ؟ هووووووولا
هوووووولا آماده شدیم و راه افتادیم هنوز 10 دقیقه نگذشته بود که
خوابت برد از بچگی همینکه سوار ماشین میشی هنوز یه ترک از
موسیقی تموم نشده که میری لالا
بیچاره دایی جون از کت و کول افتاد هرچه بغلت کرد و برد بین بچه ها
تا شاید سر و صدا و بازیهاشون و باد خنک پاییزی بیدارت کنه دریغ از
یه حرکت اپسیلونی.
حیف شد ایشاله یه شب دیگه عزیییییییییییزم
خلاصه از اونجا اومدیم اینجا ... ...
من تو دل مامانی بودماااااااااااااا
یه بیسکویت برداشتنه شما مصادف میشه با کزت شدن مامانی
آروین جونم صبحا که از خواب پا میشی
یه کم برا خودت آروم ورجو وورجه می کنی وغلت می زنی
از زیر چشم حواسم بهت هست
پتومو آروم سعی می کنی از روم بکشی
همچین که یه تکونه میلیمتری بخورم سریع می گی :
سالام مامان جون
صبت بخیل مامان جون
پاشو بلیییییییم اوتاخ ( اتاق )
بگلم کن ( بغلم کن ) ببین چی می خوام
و من همچنان چشمام بستست
سرتو آروم می چسبونی رو لپم و بوس بوس بوس بوس
خوب دیگه نتیجه کار معلومه مامان جون تسلیم شما میشه
بعد از شستشو ، شونه و مسواک و تعویض لباس آماده میشیم برای خوردن یه صبحونه جانانه 2 نفره
هروقت می خوایم غذا بخوریم حسابی ذوق می کنی اینکه می گم حسابی یعنی حسابیه حسابی ، جوریکه چشات برق می زنه و کل صورتت میشه خنده و شادی
می گی هووووووووووووو ولا هوووووووووووولا غذا بخولم سیل بشم چاخ بشم چله بشم بعد بیام تولو بخولم ( نکته آخر و داشته باش بعد اینکه سیر شدی ، چاق و چله شدی باز می خوای بیای مارو هم بخورییییییییی )
*** وقتی یه چیزی کلافت می کنه می گی مامانی اینطولی نیست
من بهت می گم خوب چه جوری باشه
می گی : اینطولی اینطولی باشه
یا میگی مامان ای خدا ای خداااااااا احصابم خولت شد چی کال کنم ؟
مامان قربون اعصابت بشه
*** ... و اما از چراهات بگم...
مامان چرا اندی بد اندی شد angry bird ؟ شی کار کرده بود؟
بابا چرا شوما ( شما ) مثه سنداب (سنجاب ) و خلسی دم ندالی ؟
یه روز هم داشتی تو اتاقت بازی می کردی و من هم کتابامو می خوندم پرده رو زده بودم کنار و اتاقت پر نور شده بود بعد از دقایقی که ابرجلوی نور خورشیدو گرفت و اتاقت کمی تاریک شد بهم گفتی مامان برق خوششید قط شد ؟ چرا برقش رفت ؟
*** چند روز پیش باهم رفتیم بیرون کار بانکی داشتم 3 تا دختر خانوم تو نوبت بودند وقتی دیدنت شروع کردن به حرف زدن با شما که چقد نازی چه تپلی واز این جور حرفا ...
بهت گفتند کلاهت چقدر قشنگه چقدر تو خوشگلیییییی
یهو گفتی مثه عنتبوتم ( عنکبوت ) که همه زدند زیر خنده
بهت گفتند نه عزیزم عنکبوت زشته شما خیلییییییییییی خوشگلی
بعد گفتی مثه خچچنگم
دیگه حسابی چلونده بودنت که آخر سر گفتی مثه بابا رضام
کلا همیشه داری مقایسه میکنی چی مثله چیه ؟ چند روز پیش که مامان معصوم اینا پیشمون بودند بلند می گفتی معصوم تبسوووم بعد رو به من که مامان همشون سوم سومند معصووووم تبسوووووووم همینجور از کشفی که کرده بودی می خندیدی
*** وقتی بابا می خواد بیرون بره می چسبی به پاهاش که من هم باید بیام بغلم کن بلیم نون از عمو بخلیم ، بلیم شیل (شیر )بخلیم ماشت بخلیم پس مامان نشیم پول کداست ؟ همینجور یه ریز و بی ترمز می گی ...
وقتی حریف بابا نمیشی و مطمئن میشی که بابا نمی برتت
سرتو مظلومانه کج می کنی و میگی که بابایی بیرون نرو
سردت می یاد ( سردت می شه ) ملیض میشی دکتل دالو بده خوب بشی باباااااااااااایی پیش آروین بموووون
گاهی بازم حریف بابا نمیشی بللللللللللللللند میگی بای باااااااااااااااااااای خوووووووداپظ ( خداحافظ ) دستات رو هم بصورت بای بای برا بابا تکون می دی و بعد در و محکم می بندی یا گاهی هم می ری از پشت شیشه با بابایی بای بای می کنی و گاهی هم گریه می کنی قیل و قال راه میندازی خودتو پرت می کنی روی مبل و سرتو فشار میدی رو تشکش و پاهاتو به زمین می کوبی کوچولوی لجبازم
وقتی بابا می یاد می گی بابا گریه کردم بابا زاری هم کردم
گاهی بابا خیلی حوصله داره بغلت می کنه بازی میکنه و...
گاهی هم نه . یه روز از اون روزایی که بابا اصلا حوصله نداشت و خسته بود رو کاناپه دراز کشیده بود از قضا این روزها بیشتر دوست داری سمت بابا بری
به بهونه های مختلف می خواستیی بابا رو از جاش بلند کنی
موبایلش اصلا زنگ نخورده بود ولی آوردی دادی دستش که بابا لوبایلت زنگ خورد ( موبایلت ) ؟ لباسا شو کفشاشو و چیزهایی که فکر کردی متعلق به باباست ( ریموت کنترل در و تی وی و... )براش آوردی
بابا یه کوچولو صداشو برات بلند کرد تو هم که اصلا و ابدا دل نداری که کسی نازک تر از گل بهت بگه ( نیگا به هیکلت نکن عزیزم خیلی نازک نارنجی هستی ) شروع کردی به گریه
مامانی هم تو آشپزخونه داشتم غذا درست می کردم اومدی پیشم خودتو چسبوندی به پاهام و شکایت از بابا که بابا منو دعبا کرد اندی شد (angry ) مامان از چشام داره بارون می یاد برو چتر بیار من که مرده بودم از خنده و همینجور که اشک تمام صورتتو پر کرده بود با هق هق و غم آلود گفتی مامان مامان نشیم شعله ( شعر ) گریه نکن و بخون
گاهی این شعر و برات می خونم ( گریه نکن گریه نکن نذار که بارون بباره
گریه نکن چشمای من طاقت دیدن نداره ...)
اونجا بود که بابا مثه یه توپ از جاش بلند شد اومد و بغلت کرد و اینقدر بوسیدت و قربون صدقت رفت با هم رفتید تو اتاقت مشغول توپ بازی شدید
امان از دست این پدر و پسر
*** بمییییییییییرم که اینقده هوای مامانتو داری
هر وقت می بینی صندل پام نیست برام صندلامو می یاری می گی مامان دونم بپوس خوشدل بشی وقتی پام می کنم می گی نشیم چه خوشدل شدی ...
*** وقتی تلفن یا موبایل زنگ بزنه می گی کی بود ؟ کی زنگ زد ؟ سوهوشه ( سروشه ) ؟من حف بزنم
و گوشی رو میگیری و دیگه ول کن نیستی
به خیاله خودت که طرف پشت خط داره می بینتت
بهشون نشون و توضیح میدی چیزای دور برتو که مثلا این ماشینه باطلی نداله
یه روز هم وقتی داشتی با مامان فاطی صحبت می کردی از قضا ماشین پلیسات جلوت بودند اینقدر از ماشین پلیس گفتی که روش نوشته 110 از رنگش و چراغش و آژیرش که مامان عزیزم به خیالش که شما ماشین پلیس نداری وقتی اومد خونمون دیدیم یه ماشین پلیس بزرگ برات خریده و جنابعالی حساااااابی خوش به حالتون شد
از این به بعد وقتی مامان فاطی مهربون زنگ زد یه انگشتر برلیان می ذارم جلوت تا اونو وصف کنی شاید یه جوارایی خوش بحال مامان جونیت هم بشه
این مکالمه تلفنی رو با مامان معصوم مهربونت هم داشتی شانس آوردیم اون بنده خدا هم برات ماشین پلیس نگرفت و الا اینجا باید یه مرکز کلانتری باز می کردیم
*** هوا گرم و سرد شده بود و یه چند تا پشه مزاحم اومدند و تو خواب نیشت زدند با گریه از خواب پاشدی و پاهاتو می خاروندی من هم برات پشه بند گذاشتم تا راحت بخوابی
هی می گفتی مامان بلو کمت komot بیال
متوجه منظورت نمی شدم کلی تقلا کردم با هزار پرسش و پاسخ کاشف به عمل اومد که منظور شما از کمت همون پماااااااااااااااد خودمون بوده
من نمی دونم کمت با پماد چه ارتباطی داره
جوجه کوچولوی من همیشه دوست داشتم کلمات وهمینجور غلط و غلوط بگی تا حسابی کیف کنم ولی از شانس ما تقریبا همه چی و درست می گی یکی همین پماد و یکی بشقاب که میگی گاپاخ
دیگه چیز دیگه ای رو یادم نمی یاد که اینجور 180 درجه باهم فرق داشته باشند
*** از میوه ها عاشق ( آنار )اناری
و همینطور خرمالو و نارنگی و موز و کیوی
از میوه های تابستونی عاشق هندونه
االبته بماند که تقریبا همه چی رو دوست داری
باید فکر کنم ببینم چی نمی خوری
مثله مامانت نه تو کارت نیست
*** برده بودیمت آتلیه ازت عکس بگیریم
داخل یه گاری پر از توپهای رنگی بود یکی یکی توپارو برمی داشتی و با صدای بلند میشه گفت جیغ رنگاشونو می گفتی تازه اونجا فهمیدم بالاخره پسرمون رنگها رو هم یاد گرفته ( آبی- سیاه – سفید – قرمز – صورتی – بنفش – سبز – زرد- نارنجی )
*** کلا پایان هر ماه تغیرات چشمگیری از رفتار و کارهات و حرفات می بینیم
از کارهای این ماهت که خیلی بارز و چشمگیره
اینه که می خوای اکثر کاراتو خودت انجام بدی و این استقلال طلبی و میشه تو کارات دید و اینکه خیلی بادقت با اسباب بازیهات بازی می کنی و راجع به خیلی چیزهاش سوال می پرسی همش داری می گی این چیه ؟ اون چیه چطوریه . چه جوریه چرا .... ؟ چرا ....؟ چراااااااااااااااااااااا ؟ ...
از همه مهمتر نمییییییییییییییی خوام گفتناته
*** من مطمئنم که بزرگ شدی تو زمینه شعر و شاعری و موسیقی حرفی برای گفتن داری
ببین آروین جونم مامان اینو کی بهت گفتم
اینو به این خاطر می گم ، شعرهایی که با هم می خونیم من یه تیکشو میگم باقیشو شما می گی گاهی آخرشو یادت می ره و نمی خوای کم بیاری برا خودت تغییرش میدی که این تغییر هم با معنیه و هم هموزنو هم قافیه
مثلا
من می گم : خوشحالو شاد و خندانم ( قدر دنیا رو می دانم )
آروین : واسه مامان آباز ( آواز ) می خوانم
یا شعر آهنگ های خواننده ها رو به سلیقه خودت و البته با همون تحریر برمی گردونی
همییییییییییین خوووووووووووووبه هممممممممممممممین خوبه
میشه ماما ن خوووووووووووووبه مامان خووووووووووووووووبه
به جای مامان همه اعضای فامیل هم تو اون قالب قرار گرفتند .
جدیدا گل سنگم و می خونی دقیقا با همون ریتم و آهنگ . اولش گل سنگم ، گل سنگم شی بگم از دل تندم و...باقیشو مریخی می گی چون هیچیشو نمی فهمیم
یا می گی : می خوام بلم دییا کنار دییا کنار هنوژ قشنده (دریا کنار ) می خوام بلم دییا کنار دییا کنار ماااااااااهی داره
می خوام بلم تو بیشه زال گوباده داره
*** تو این مدت (ایام محرم ) پسرم مریض شدی و سرما خوردی برای همین امسال فقط 2 بار بیرون رفتیم که یه بارش کامل خواب بودی و یه بار دیگه زیاد چیز خاصی ندیدی فقط اینهمه ازدحام برات جای سوال بود می گفتی بابا چی شده بابا هم برات می گفت ...
تو خونه هم وقتی عزاداری رو از تو تلویزیون می بینی می ری تسبیح و می آری و واستاده سجده می ری و می گی الله بخونم
چند بار همسایه ها برامون غذا نذری آوردند همچین که زنگ در بصدا در می اومد می گفتی مامان چیزه خوشمزه اومد پس قاشق کوچولوم کداست ؟
*** 2 شنبه هفته قبل نوبت دندون پزشکی داشتم شما پیش بابایی موندی و من یواشکی رفتم
بعد از اینکه همه جا رو دنبال مامان گشتی و پیداش نکردی گریه کنان اومدی پیش بابا یی که مامان کداست ؟ مامانی کوجا رفته
بابا هم به شما گفت رفته دکتر دندونش درد می کرد
وقتی تو مطب بودم دکتربرام رادیولوژی از تمام دندونام نوشت اومدم تا عکس بندازم سالن انتظار بخش رادیو لوژی و سونو گرافی یکی بود
اونجا مامانایی رو دیدم که نی نی های نازشون تو شکمشون بود و نگران و خوشحال از داشتن یه فرشته کوچولو تو دلشون
چقد دلم برای اون روزا تنگ شد چقدر شیرین بود چقد خاطرات تاپ و ناب و خاصی بودن
واسه دقایقی خاطرات کوتاه از همه جای بارداریم تو ذهنم گذشت تمام وجودم پر شد از حس شیرین و قشنگ اون دوران وقتی به خودم اومدم دیدم لبام و چشام دارن می خندن
آروینم دلم برات یه ذرررررررررررررررررررررره شده بود دوست داشتم پیشم بودی و سفت بغلت می کردم و حسابی می بوییدمت و می بوسیدمت عکسمو گرفتم مستقیم اومدم خونه دیدم لالا کردی
آروووم دستتو بوسیدم که بیدار شدی در جا نشستی دستاتو دور گردم حلقه کردی گفتی مامان نشیم دندونت خوب شد ؟ دکتل لفتی ؟ به دکتل پول دادی ؟ بعد گفتم آره عزیزم صورت مامان و بوس کن خوب میشه تو هم مامانتو غرقه بوسه کردی فرستادیش به آسموناااااااااا
25 ماهگیت مباااااااااااااااااااارک دلبرکم
کتاب تولدت مبارکتو دیدی و اصراااااااااااااااااااااااار که مامان جون کیک بخولم
آروین کیک می خواد بیا باهم کیک دلست کنیم هوووووووووووووولا بیا بدو بیا
مامانی هم دست بکار شدمو این کیک کاکائویی رو برا شخص شما درست کردم
خز داخل پالتوی چرممو تنت کردم و شدی یه خرس کپلی ناز نازی
تو نموم دنیامی
تو تموم حرفامی
تو همه وجووووووووووووووووووووودمی
تو عشقمی
تو جووووووووونمی
پسر ماااااااااااااااااااااااهم فرشته نااااااااااااااااااااااااازم
25 ماهگیت مبااااااااااااااارک
می خواهم از تو بگویم
بی آن که در جستجوی قافیه باشم
و بی آن که حتی در جستجوی واژه ها باشم
از تو که عاشقانه دوستت دارم
و می دانم که دوستم داری
با ساده ترین کلمات
همراه با همین اشکی که دارد می غلتد و فرو می افتد
می خواهم بگویم دوستت دارم
امشب ، نه می خواهم برایت از آسمان ، خورشید بیاورم
نه می خواهم ستاره ها را برایت بچینم
و نه می خواهم به شهر آرزوها و رؤیاها بروم
فقط ساده و با صداقت ،
از اعماق جانم
با چشمانی بارانی
می خواهم بگویم دوستت دارم
و می خواهم بگویم این نه سخنی است که تنها بر زبان آید
من تقدس عشقت را
بر کرامت وجودم نشانده ام
و اگر سراسر وجودم زبان باشد
یکسره خواهد گفت:
دوستت دارم آروینم
دوستت دارم پسر شیرینم
دوستت دارم همه عشق و امیدم