آرزوهای مامان نسیم
سلام پسر نازنینم ، فرشته آسمونیم آروین جوووووووووووونم همه عشق و امید و آرزوی مامانی و بابایی . یه مدتیه که دیر به دیر برات مطلب می نویسم . از این بابت کمی شرمنده ام علتش هم اینه که مامان جونی یه مقدارسرش شلوغ شده .
می دونی گلم ، مامان نسیم و بابا رضا بزرگترین و قشنگ ترین و بهترین آرزوشون این بود که یه بچه ناز نازی ، کپل و خوشمل ، خوش اخلاق و مهربون ، آقا و متین، جذاب و چشم نواز عین عین عین تو داشته باشند که خدای مهربون آرزوشونو برآورده کرد و توی نازنین و دوست داشتنی و البته خوش تیپ رو بهشون هدیه کرد .
وقتی به گذشته فکر می کنم می بینم آخه تو چقدر محبوب و صبور و مهربونی .
همیشه خنده رو خوش اخلاقی . به یاد ندارم بیخودی گریه کنی لج کنی بزنم به تخته جیغ وداد کشیدن های بنفش و لج و لج بازی کردنو .... که اصلا بلد نیستی .
با اینکه هنوز یک سال و 4 ماهته ولی خیلی چیزها یادگرفتی و به خوبی خیلیییییییییی از کلمه هارو ادا می کنی اینقدر فهمیده و آقایی که لازم نیست یه حرف و چند بار برات توضیح بدم .
آدم مثل توبچه بزرگ کنه هزارتا ، این حرف و بارها و بارها از اطرافیان و دوست و آشنا ها شنیدم .
ایشالله خدا تو رو برامون نگهداره و همیشه حافظت باشه و بزرگ هم شدی همینجور صفات خوبتو حفظ کنی .
دومین آرزوی قشنگ مامانی این بود که مدرس دانشگاه بشه ، انگار تدریس کردن یه جوری تو خونشه و ارثیه ، مامانه مامان نسیم
( مامان فاطی ) هم معلم بوده ، اونهم چه معلمی سالیان سال معلم نمونه استان بودند ، خاله تبسم که نمی دونی چه شاهکاریه ، هر سال تو جشنواره یه امتیازی می گیره و جزء دبیرهای پژوهشگر و مولف کتب درسی رایانه است .
خاله مژده هم که تواین چند سال حسابی گل کاشته . البته مامانی هم قبل از اینکه بره هندوستان یه چند سالی معلم بوده و همون سال اول تو جشنواره تدریس برتر منطقه رتبه آورده بود ولی حالا که مدرکشو ارتقاء داده تو دانشگاه مشغول تدریس شده و از این بابت نمی دووووووووووووووونی چقدر ذوق زده و خوشحاله . اصلا تو پوست خودش نمی گنجه . وقتی چند روز پیش کارت استادیشو تحویل گرفت نمی دونی که چه حالی داشت انگار تو ابرها سیر می کرد وای چه لحظات شیرین و به یادماندنیه .
دعا می کنم ، از ته دل دعا می کنم که همه به آرزوهای قشنگشون برسند .
گل پسر قند عسلم آروین جونم ، رو این حساب یه مقدار دیر به دیر برات مطلب می گذارم که امید وارم مثل همیشه مامانی رو درک کنی .
روزهایی که کلاس دارم پیش مامان فاطی مهربون خوش می گذرونی انگاری تو هم مثل من برای لحظه دیدار ثانیه شماری میکنی ، وقتی صدای باز شدن درب آسانسور و می شنوی اون لحظه است که دقیقا پشت دری و مدام و یه ریز تا باز شدن در با لحن شیرین و لوس لوسی می گی مااااااااااااااامااااااااااااااااااان و وقتی در و باز می کنم خودتو پرت میکنی تو بغلم و یه جوری بوس می کنی انگار داری میلیسی منو .
من هم تو رو از سر تا پا غرق بوسه می کنم و سفت سفت بغلت میکنم .دوست دارم عزیزم دوست دارم همه زندگیم . دوست دارم عشقم ایشالله بتونیم من و بابا جون مهربون همه خواسته های به جا و معقول شما رو مهیا کنیم و شما هم پله های ترقی رو یکی یکی پشت سر بگذاری و همیشه و همه جا بدرخشی و به وجودت افتخار کنیم .